کد قالب کانون سلسله درس‏هایى از: اخلاق و عرفان اسلامى (1)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کانون فرهنگی وهنری کریم اهل بیت شهر سلامی و آدرس kanoonemamhassan24.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2421
بازدید دیروز : 5606
بازدید هفته : 2421
بازدید ماه : 25110
بازدید کل : 51865
تعداد مطالب : 2939
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

نویسنده : مهدی احمدی واکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 9 فروردين 1403

اخلاق و عرفان

تحولات غیرمحسوس درونى
گذشته از تحولات فوق دگرگونى‏هاى دیگرى هست که به صورت‏هاى مختلف در افراد پدید مى‏آید و چندان محسوس نیست. این نوع دگرگونى‏ها را دگرگونى‏هاى درونى و روحى مى‏نامیم. افراد از نظر دگرگونى‏هاى روحى متفاوتند و استعدادها، نسبت‏به این نوع دگرگونى‏ها و امیال مربوط به آن‏ها فرق دارد. به خلاف میل به خودرن و اشامیدن که تقریبا در همه افراد یکسان است، هر چند ممکن است‏بعضى افراد از بعضى خوردنى‏ها بیش‏تر خوششان بیاید، بعضى غذاها را بیش‏تر دوست داشته باشند.
ولى اصل میل در همه انسان‏ها چه مرد و چه زن تقریبا یکسان است. همچنین میل به بازى در همه بچه‏ها یکسان وجود دارد و بالاخره میل جنسى هم در همه نوجوانان و جوانان سالم، تقریبا به طور یکسان هست، حال گاهى ضعیف و گاهى شدید.
امیال موقت و امیال ماندگار
در این میان میل‏هایى هست که در برخى افراد وجود مى‏یابد و گویا در سایرین نیست. به عبارت دیگر تفاوت این میل‏ها در افراد خیلى زیاد است. مثلا میل به هنر، هنرهاى ظریف، هنرهاى زیبا، گاهى در افرادى وجود مى‏یابد و آن‏چنان شدت دارد که تمام امور زندگى آن‏ها را تحت الشعاع قرار مى‏دهد و پاره‏اى افراد نیز هستند که گویا اصلا درکى از مساله هنر ندارند.
همه مردم کم و بیش از منظره باغ سبز و خرم و از تماشاى امواج دریا و چین و شکن کوه‏ها خوششان مى‏آید، ولى بعضى افراد از تماشاى این مناظر آنچنان مست و از خود بى‏خود مى‏شوند که سایر مسائل زندگى را فراموش مى‏کنند. ساعت‏ها یک گل یا درخت را تماشا کرده لذت مى‏برند و نمى‏خواهند چشم از آن بردارند. همین میل به صورت هنر در وجود انسان ظهور مى‏یابد، مى‏خواهد خود، زیبایى را بیافریند و ایجاد کند. از این روست که در خلق هنرهاى زیبا مانند نقاشى، خوشنویسى و گلدوزى یا هنرهاى دیگرى از قبیل شعر گفتن و نگارش متن‏هاى ادبى مى‏کوشد و در آن‏ها ابتکاراتى به خرج مى‏دهد.
افرادى وجود دارند که هنگام شنیدن شعر یا نثرى، آنچنان لذت مى‏برند که از هیچ چیز دیگرى به این اندازه لذت نمى‏برند یا برخى از شنیدن صداى خوش، آن قدر لذت مى‏برند که حالتى شبیه حالت مستى براى آن‏ها پیدا مى‏شود ولى سایرین این‏طور نیستند، نسبت‏به زیبایى‏ها و هنرها این‏قدر حساسیت ندارند. کسانى که این حساسیت را دارند هم خود مى‏توانند پیدایش این تغییر روحى حالت جدید را در خویش بیابند و هم دیگران مى‏توانند از آثار آن به آن پى برند و بفهمند که در این فرد حالت تازه و خواسته جدیدى پیدا شده که قبلا سابقه نداشت، لذت‏هایى مى‏برد که سابقا نبود و در دیگران نیز وجود ندارد. به هر حال این اختلاف وجود دارد و انسان مى‏فهمد که از آغاز پیدایش تا سنین جوانى و رشد کامل و سپس تا سنین کهولت و پیرى خواسته‏هاى متنوعى در او پدید مى‏آید. در هر دورانى یک نیاز و میل جدید روحى در او وجود مى‏یابد که قبلا نبود. گاه اتفاق مى‏افتد که استثنائا افرادى پیدا مى‏شوند که بعضى میل‏ها یا اصلا در آن‏ها نیست و یا خیلى ضعیف است، این افراد چه از نظر روحى و چه از نظر جسمى بیمار تلقى مى‏شوند و کمبود دارند.
گاهى امیال و خواسته‏هاى مراحل بعدى آنچنان بر انسان غالب مى‏شود که امیال مراحل قبلى را به تمسخر مى‏گیرند. مثلا هنگامى که انسان به حد بلوغ رسید اسباب‏بازى‏هاى ایام کودکى را مانند جان خود دوست مى‏داشت رها مى‏کند و گاهى عارض مى‏آید که به آن‏ها دست‏بزند. البته در برخى افراد به عللى میل به بازى تا سنین پیرى نیز باقى مى‏ماند.
روان‏شناسان در این باره تحقیقاتى دارند و توضیحاتى درباره عوامل این پدیده مى‏دهند. معمولا مى‏گویند این میلى است که در دوران خودش ارضاء نشده و سرکوب شده است و در نتیجه این تمایل باقى مانده است، و لذا سفارش مى‏کنند که بگذارید بچه‏ها در دوران بازى کاملا از بازى ارضاء شوند. به هر حال گاهى میل‏هاى گذشته در انسان به فراموشى سپرده مى‏شود و نمى‏خواهد آن خواسته‏ها را دنبال کند و اساسا دیگر خواستى نسبت‏به آن‏ها ندارد. ولى بعضى تمایلات هست که تا پایان عمر همچنان باقى است و ارتباط مستقیم با اندام‏هاى بدن ندارد. این امیال نه تنها با ازدیاى سن رو به ضعف نمى‏رود بلکه شدت بیش‏ترى نیز پیدا مى‏کنند. امیالى که ارتباط مستقیم با اندام‏هاى بدن دارند با قوى‏تر شدن بدن شدت بیش‏ترى پیدا مى‏کنند. اما امیالى وجود دارد که ارتباط مستقیم با اندام‏هاى بدن ندارد شخص لاغر باشد یا چاق، ضعیف باشد یا قوى، پیر باشد یا جوان. آن امیال در او هست. مانند میل به احترام، هر کس دوست دارد که محترم باشد، دیگران به او احترام بگذارند، براى او شخصیت قایل باشند. این خاست مربوط به عضو و اندامى از بدن نیست، ربطى به چشم، گوش، دتس، پا، جهاز تناسلى، جهاز گردش خود و سایر جهازهاى بدن ندارد. انسان در هر حال و با هر سن دوست دارد از شخصیت والایى برخوردار باشد، مى‏خواهد دیگران به او احترام گذارند، این میل پیر نمى‏شود. هیچ‏گاه به فراموشى سپرده نمى‏شود، تا هنگام مرگ هم وجود دارد، حتى اشخاصى دیده مى‏شوند که میل دارند پس از مرگ نیز مورد احترام باشند کارهایى انجام مى‏دهند که بعد از مردن نیز در خاطره‏ها باقى باشند و مردم با احترام از آن‏ها یاد کنند. این یک نوع خواست است که در انسان هست. کارهایى انجام مى‏دهد، زحماتى مى‏کشد، از خیلى چیزها صرف‏نظر مى‏کند تا بعد از مرگ نیز مردم نامش را با احتراتم ببرند، این خواستى است که تمام شدنى نیست، بلکه هرچه سن زیادتر مى‏شود این خواست نیز افزایش مى‏یابد.
این‏ها نمونه‏هایى از خواست‏ها و نیازهاى روحى هستند که به صورت‏هاى گوناگون در انسان پدید مى‏آیند و رشد مى‏کنند که برخى باقى مى‏ماند و برخى از بین مى‏روند. همه ما کم و بیش مى‏توانیم آن‏ها را در وجود خود تجربه کنیم، و بیابیم.
امیالى که تاکنون گفتیم همه به طور طبیعى و بدون فعالیت انسان خود به خود به وجود مى‏آیند و مراحل مختلف خود را طى مى‏کنند ولى آیا همه امیال و خوساته‏هاى انسان همین گونه‏اند؟ آیا امیالى نیز هستند که خودرو نباشند؟
آیا تحولات و نیازهاى روحى و تکاملاتى که کم و بیش در انسان پدید مى‏آید از همین انواعى است که همه مى‏دانند و مى‏شناسند که به طور طبیعى پدید مى‏آیند، رشد مى‏کنند، سپس با پیر شدن یا ضعیف یا همچنان باقى مى‏مانند. آیا ممکن است تمایلات دیگرى هم وجود داشته باشد که صد درصد طبیعى و خودرو نباشند؟ جواب این سؤال مثبت است.
مایه‏هایى در درون انسان هست که باید با فعالیت‏خودش آن‏ها را شکوفا کرده به صورت یک میل و خواست‏بالفعل درآورد. اگر خودش روى این مایه‏هاى فطرى کار نکند، تمایلات مربوط به آن‏ها در او پدید نمى‏آیند، مثلا انسان گاهى حس مى‏کند گمشده‏اى دارد، چیزى مى‏خواهد، کمبودى دارد، اما نمى‏فهمد چیست. اگر بخواهد درست‏براى او مشخص شود و کاملا به آگاهى برسد باید خودش فعالیت و تلاش کند تا آن نیاز در او ظاهر و شکوفا شود، تا خودش نخواهد و تلاش نکند، آن تحول در روحش پدید نیامده و آن نیاز در او شکوفا نمى‏شود.
آیا چنین چیزى ممکن است؟ براى روشن شدن مطلب به توضیح بیش‏ترى نیاز است.
همه ما در ادبیات، در اشعار، نثرها و رمان‏ها، داستان کسانى را که حالات عاشقانه شدیدى در آن‏ها به وجود آمده است‏خوانده‏ایم. شاید همه ما مراتبى از این حالت را در خود درک کرده باشیم، شاید بعضى هم اصلا درک نکرده باشند.
به هر حال عشق عبارت است از این‏که در انسان تعلق خاطر شدیدى به انسان دیگرى پیدا شود. هنگامى خواسته عاشق تامین مى‏شود که با محبوبه و معشوقش مواجه مواجه و روبه‏رو گردد و لبخندى از او ببیند با دیدن لبخند او آنچنان سرمست مى‏شود که گویى همه دنیا را به او بخشیده‏اند و آنگاه که نارضایتى وقهرى از او احساس کند، گویى تمام دنیا را از او گرفته‏اند، این عشق یک نوع میل و خواست است و ویژگى آن این است که در کسانى که شکوفا مى‏شود هر چه بیش‏تر به آن دامن زنند و مجال دهند، شدیدتر مى‏شود، ابتداء به صورت کمرنگى ظاهر مى‏گردد، هر قدر شخص به ظهور این میل میدان بیش‏ترى بدهد شدیدتر مى‏شود. هرچه بیش‏تر به یاد معشوق باشد، انس بیش‏ترى با او داشته باشد، درباره او شعر سراید و یا قطعات ادبى بگوید این عشق شدیدتر مى‏شود، چون آتشى است که با این کارها دائما بر افروخته مى‏گردد. ولى اگر به آن میدان ندهد یا گرفتارى‏هاى زندگى مقدماتى را فراهم کند که این تمایل در اوضعیف شود، و سعى کند معشوق را فراموش کند کم کم این عشق از بین مى‏ود و دیگر خودش را نشان نمى‏دهد. پس مى‏توان گفت‏خواسته‏هایى وجود دارد که لااقل رشد و شکوفایى آن تا حد زیادى در اختیار خود انسان است، انسان خود مى‏تواند کارى کند که از بین بروند. البته اشخاص مختلفند، قدرت اراده آن‏ها فرق مى‏کند شرایط زندگى متفاوت است و از این‏رو رشد دادن یا از بین رفتن همین میل‏ها نیز تا حدودى ممکن است در اختیار انسان نباشد ولى تا حد زیادى نیز در اختیار خود انسان است.
کسانى هستند که چنین حالاتى برایشان پیش آمده است و تجربه کرده‏اند که مى‏توانند با اختیار خود با تمهید مقدماتى میلى را در خود شدید یا یک حالت روحى و نفسانى را در خود تقویت نمایند و نیز مى‏توانند تضعیف کنند، طبعا براى چنین کسانى این سؤال روشن‏تر مطرح مى‏شود که: آیا اساسا ممکن است‏برخى تمایلات لطیف در انسان وجود داشته باشد که در ابتداء ناآگاهانه باشد و رشد و آگاهانه شدن آن‏ها در گرو فعالیت و تلاش خود انسان باشد؟ آنچه از دین به دست مى‏آید و تجربیات انسان‏هاى بلند همت نشان مى‏دهد و اندیشه‏هاى اندیشمندان بزرگ تایید مى‏کند این است که جواب این سؤال مثبت است.
آرى انسان تمایلات درونى لطیفى دارد که در ابتداء مبهم است. گمشده‏اى دارد که به درستى آن را نمى‏شناسد، تمایل به معشوقى دارد که آگاهى کامل به او ندارد. احساس نیازى در روحش پدید مى‏آید اما به خوبى نمى‏داند به چه چیز و چه کس؟ درک مى‏کند که گمشده‏اى دارد، اما نمى‏داند چیست؟ کیست؟ کجاست؟ و چگونه مى‏شود این خواست را ارضا کرد؟ چگونه مى‏توان آن محبوب را پیدا کرد؟ و چگونه باید با او ارتباط برقرار کرد؟ این تمایل از تمایلاتى است که خود به خود رشد نمى‏کند.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: اخلاق و عرفان
برچسب‌ها: اخلاق وعرفان